هيهات! کزين ديار رفتم

شاعر : فخرالدين عراقي

ناکرده وداع يار رفتمهيهات! کزين ديار رفتم
اکنون که من از قرار رفتمچه سود قرار وصل جانان؟
با ديده‌ي اشکبار رفتمچون خاک در تو بوسه دادم
دل نزد تو يادگار رفتمبگذاشتم، اي عزيز چون جان،
چون من ز ميان کار رفتمزنهار! دل مرا نگه‌دار
زين جا نه به اختيار رفتمبردند به اضطرارم، اي دوست،
بي‌مونس و غمگسار رفتمغم خواره و مونسم تو بودي
يک عهد چو استوار، رفتماز خلق کريم تو نديدم
ناکام به هر ديار رفتمچون از لب تو نيافتم کام
دل خسته و جان فگار رفتمنايافته مرهمي ز لطفت
چون محنت روزگار رفتمشکرانه بده، که از در تو
کز شهر تو سوکوار رفتمتو خرم و شاد و کامران باش
بنگر که چگونه زار رفتمدر قصه‌ي درد من نگه کن